چرخه احساسات سرمایهگذاران؛ چرا حال بورس خوب نیست؟
احساسات سرمایهگذاران چه نقشی در ایجاد تغییر در وضعیت بازار بورس دارد؟ همانطوری که بارها گفتهایم بازار سرمایه، بازاری پرریسک است که بالا و پایینهای بسیاری دارد. ورود به بازار سرمایه مثل سوار شدن بر یک رولرکستر (ترن هوایی) میماند. وقتی به سهمی ورود میکنید، باید کمربندهای خود را محکم ببندید و آماده سواری شوید. اما پیش از ورود اول مسیر را خوب بررسی کنید. ببینید که آیا میتوانید با این بالا و پایین شدنها کنار بیایید و در همه حال آرامش خود را حفظ کنید. شرط موفقیت در این بازار این است که بازیچه احساسات نشوید. در این مقاله قصد داریم در ارتباط با چرخه احساسات سرمایهگذاران که منجر به ایجاد چرخه بازار چیست؟ تغییر در وضعیت بازار میشود صحبت کنیم.
رفتار در بازار
در واقع نیروی محرکه اصلی در بازارها احساسات سرمایهگذاران است. وقتی احساسات مثبت در افراد ایجاد میشود شاهد ورود غیرعادی سرمایه به بازار هستیم که باعث رشد آن میشود و برعکس. یعنی وقتی افراد اعتماد خود را نسبت به بازار از دست میدهند و به آن بدبین میشوند، حجم زیادی از سرمایه از بازار خارج میشود که به دنبال آن بازار میریزد. چرخه احساسات سرمایهگذاران به بررسی همین موضوع میپردازد.
با بررسی بازارهای مالی مختلف در مدت زمانهای طولانی میتوان چنین ادعا کرد که بازارها همواره یک چرخه احساسات مشابه به دورههای قبل را در آینده نیز تکرار میکنند. این رفتار نه تنها در شاخص کل بلکه در عملکرد سهمهای بهخصوص نیز دیده میشود.
با افزایش احساسات در سرمایهگذاران آنها این چرخهها را فراموش میکنند. همین امر دوباره باعث بهوجود آمدن چرخههای مشابه دوران قبل میشود. در ادامه با هم این موضوع را بررسی میکنیم.
همانطور که میدانید همواره به سرمایهگذاران توصیه میشود که دید بلندمدت داشته باشند. اما وقتی از سرمایهگذاران در رابطه با دیدگاهشان میپرسیم میبینیم که بیشتر آنها دید کوتاهمدت دارند. یکی از دلایل بهوجود آمدن چرخه احساسات سرمایهگذاری، همین دیدگاه کوتاهمدت سرمایهگذاران است.
احساسات میتواند بر قضاوت و ارزیابی ما تاثیر زیادی بگذارد. دلایل رفتارهایی مانند خرید در اوج قیمت و فروش در کف قیمتی نیز همین احساسات است.
دانیل کانمن از بنیانگذاران اقتصاد رفتاری است. او طی مطالعاتی که انجام داد به این نتیجه رسید، زمانی که سرمایهگذاران با عدماطمینان روبهرو میشوند، بجای تصمیمگیری منطقی، بر اساس احساسات و تجربیات ذهنی خود تصمیم میگیرند.
چرخه احساسات سرمایهگذاران
اواسط مرداد 1399 بود که تمامی سرمایهگذاران بورس اوراق بهادار در خوشحالی و سرخوشی سیر میکردند. شاخص بورس به سرعت به 2 میلیون واحد نزدیک میشد. تقریبا همه از انتخابهایشان راضی بودند و هر شخص به یک تحلیلگر بازار تبدیل شده بود. تقریبا تمامی کانالها، با دریافت پول سیگنالهای 100 درصد تضمینی معرفی میکردند. بهنوعی بازار در شرایط هر کد بورسی، یک تحلیلگر به سر میبرد.
اما این وضعیت زیاد طول نکشید، برخی از سهمها منفی خوردند و دیگر در قیمتهای بالاتر متقاضی وجود نداشت. اضطراب و نگرانی سرتاسر بازار را فرا گرفت. حجم خروج پول از بازار سرمایه زیاد بود.
کانالهای بورسی فراوانی، افراد را به آرامش تشویق میکردند. برخیها میگفتند که اصلاحی جزئی در پیش است. اما چشم سرمایهگذاران ترسیده بود و با وعده و وعید بازگشت بازار، دست از فروش سهمهای خود برنداشتند. حتی دیدیم سهمهای با وضعیتی بنیادی بسیار خوب، در صف فروش قفل بودند.
تعداد بسیاری از سرمایهگذاران با ضررهای سنگین از بازار خارج شدند. ولی وقتی از دوستان قدیمی و باتجربه که با دلیل، شرکتهای مناسبی را برای خرید انتخاب کرده بودند در رابطه با ماندن در بازار و یا فروش سهمها میپرسیدم، ادعا کردند که سهم به این خوبی را چرا زیر قیمت بفروشند و بعدها در صف خرید همین سهمها بنشینند، حرفشان منطقی به نظر میآمد. الان که در حال نوشتن این مقاله هستم، آبان ماه 1399 است. نمیدانم در کدام مرحله از چرخه احساسات هستیم، اما فکر میکنم بین مراحل تسلیمشدن تا امید جابجا میشویم. ولی مطالعات نشان داده که چرخههایی مانند نمودار زیر، بهطور مداوم تکرار میشوند، اما زمان آن مشخص نیست.
معمولا وقتی در رضایت کامل به سر میبرید، زمان فروش سهم رسیدهاست. بنا به گفته قدیمیترهای بازار، همیشه باید سعی کرد در قیمتهای پایین سهمی را خرید و در قیمتهای بالا آن را فروخت. اما معمولا احساساتی که بر افراد حاکم میشود مانع از این کار میشود. بسیاری از سرمایهگذاران دقیقا عکس این گفته عمل میکنند. یعنی وقتی قیمتها بالا است بهخاطر هیجانات و اعتماد بنفس بیش از حد سهم را میخرند، در حالی که انتهای روند است.
بعد از مرحله رضایتمندی کامل، زمانی که جهت بازار تغییر میکند احساساتی مثل ترس، ناامیدی دلسردی و افسردگی بر سرمایهگذاران حاکم میشود.
وقتی ترس و ناامیدی باعث میشود که افراد سهام خود را در کفهای قیمتی بفروشند، سرمایهگذاران باهوش شروع به خرید سهم میکنند و بیشترین رشدهای قیمتی برای این افراد خواهد بود.
منحنی چرخه احساسات سرمایهگذاران، این احساسات باعث ایجاد تغییرات در قیمتهای بازار میشوند.
احتمالا همان شور و هیجانی که افراد را قبل از مرداد ماه به بازار کشید دوباره آنها را به بازار خواهد کشید. کسانی در این بازارها موفق خواهند بود که علاوه بر داشتن دیدگاه بلندمدت، توانایی کنترل احساسات خود را داشته باشند.
تغییرات روند احساسات در انواع سهمها
در کشورهای خبرمحور، مثل کشور خودمان، با انتشار هر خبر کوچکی چه داخلی چه خارجی در میزان عرضه و تقاضا برای سهمها تغییراتی ایجاد میشود. این تغییرات در عرضه و تقاضا باعث ایجاد نوسانات قیمتی در سهمها میشوند.
در بعضی مواقع میبینیم که قیمت یک سهم ارزنده، بدون ایجاد تغییر در هیچ یک از عوامل بنیادیش در حال کاهش است. یا قیمت یک سهم بیبنیاد که عملکرد خوبی نداشته، در حال افزایش است. دلیل این نوسانات را میتوان به احساسات سرمایهگذاران ربط داد.
وقتی که بازار در حال رشد است، هیجانات حاکم بر افراد باعث ورود حجم زیادی از پول به بازار میشود. همانطور که میدانیم در بورس ایران هم همانند بسیاری از بازارهای دنیا افراد تازه وارد و بدون تجربه کافی وجود دارند. این افراد زمانی که وضعیت بازار خوب است برای جا نماندن از سود، با اطلاعات کافی وارد بازار نمیشوند. بنابراین احتمال خرید سهمهای بیبنیاد هم افزایش پیدا میکند.
یعنی در روندهای صعودی عمومیت بازار با هم رشد میکنند اما روند حرکتی آنها بعد از رشد میتواند بسیار متفاوت از هم باشد.
روند حرکتی در سهام بنیادی
نمودار تغییرات در چرخه احساسات سرمایهگذاران در تمامی سهمها روند حرکتی بالا را به خود نمیگیرد. همانطور که گفتیم در روندهای صعودی، معمولا عموم بازار، چه سهم با وضعیت خوب و چه با وضعیت بد، همه با هم رشد میکنند. این رشد میتواند بسته به نوع سهم زیاد یا کم باشد. زمانی که بازار شروع به اصلاح میکند هم، تمامی سهمها میتوانند با هم نزول کنند. اما میزان نزول سهمها و روند حرکتی آنها نیز با هم به یک شکل نیست.
برای مثال اگر سهمی که خریدید وضعیت بنیادی خوبی داشته باشد، بعد از افت قیمت آن میتوان دوباره انتظار رشد قیمتی سهم را تا قله قبلی داشت. حتی با گذشت زمان سهم میتواند از مقاومت قلههای قبلی هم عبور کند. بسیاری چرخه بازار چیست؟ از سرمایهگذاران حرفهای از این چرخه حرکتی باخبر هستند. یعنی میدانند وقتی قیمت یک سهم خوب و ارزنده در حال کاهش است، آن را با ضرر نمیفروشند و حتی ممکن است از فرصت ایجاد شده استفاده کنند و سهم را زیر ارزش ذاتی خریداری کنند. سرمایهگذاران با دید بلندمدتی میدانند که روزی قیمت این سهم بازخواهد گشت. پس زمانی که سایر سرمایهگذاران در حال خرید یا فروشهای هیجانی و بدون دلیل هستند، این نوع از سرمایهگذاران احساسات خود را کنترل میکنند و از خرید و فروش هیجانی دوری میکنند.
تصویر زیر مربوط به سهام یک شرکت با وضعیت بنیادی خوب است. اگر دقت کنید میبینید نموداری که برای چرخه احساسات در بالا ذکر کردیم، در بلندمدت تکرار میشود.
برای مثال اگر شما در سال 2014 به دید بلندمدت در این سهم سرمایهگذاری میکردید، میدیدید که تا اواسط 2015 سهم روند صعودی داشته است. بعد از آن روند نزولی به خود میگیرد.
این روند نزولی تا اواسط 2016 ادامه پیدا میکند و دوباره سهم روند صعودی به خود میگیرد. همانطور که در شکل میبینید این چرخههای احساسی بالاتر از چرخه قبلی به طور مرتب ایجاد میشوند.
پس اگر دید بلندمدتی داشته باشید، حتی اگر سهم را در اواسط 2015 خریده و تاکنون نگهداری کرده باشید، علاوهبر سود تقسیمی که هر ساله از شرکت دریافت میکنید، ارزش سهام شما افزایش پیدا کرده است.
حتی اگر در بدترین قسمت نمودار سهم را خریده باشید، در بلندمدت علاوهبر جبران ضرر، سود خوبی نیز خواهید کرد. البته این موضوع در رابطه با تمامی سهمها صدق نمیکند. سهمهایی که وضعیت بنیادی مناسبی دارند و در آینده انتظار پیشرفت و توسعه از شرکتشان میرود، میتوانند روند حرکتی این چنینی به خود بگیرند.
روند حرکتی سهم با وضعیت بنیادی مناسب
حال بیایید روند تغییرات احساسات را در کوتاه مدت بررسی کنیم. نمودار زیر، قسمتی از نمودار قبلی در بازه زمانی کوتاه مدت است.
اگر شما معاملهگر کوتاه مدتی هستید، و بتوانید چرخه بازار چیست؟ در نقطه A سهم را بخرید و در نقطه B آن را بفروشید، در کوتاهمدت از نوسان قیمت سود خوبی کسب خواهید کرد. اما این کار راحتی نیست، با استفاده از تحلیل تکنیکال و تابلو خوانی میتوان در بازار کارا تا حدی نقاط مناسب برای ورود و خروج را تشخیص داد. منظور از بازار کارا این است که همه اطلاعات به سرعت و به یک اندازه در اختیار همه قرار بگیرد و کسی اطلاعات بیشتری نسبت به دیگری نداشته باشد یا اطلاعات مهم زودتر در اختیار کسی قرار نگرفته باشند.
تغییرات سهم با وضعیت بنیادی مناسب در کوتاهمدت
اما در بعضی از بازارها و بعضی از سهمهای بازار پایه شفافیت اطلاعاتی وجود ندارد. یعنی ممکن است سهامداران عمده شرکت زودتر از سایر سهامداران به اطلاعات مهم دسترسی پیدا کنند.
پس در بازارهای ناکارا که شفافیت اطلاعاتی در آنها وجود ندارد، معاملهگری با دید کوتاهمدت عملی دشوار است. منظور این نیست که با استفاده از تحلیل تکنیکال نمیتوان زمانهای مناسب را تشخیص داد، این امر ممکن است ولی نیاز به آموزش و تجربه دارد.
اما اگر دیدگاهتان کوتاهمدت باشد و در نقطه B سهم را خریداری کرده باشید. زمانی که سهم شروع به منفی خوردن کند، ابتدا مضطرب خواهید شد، ممکن است در میانه راه چند روز مثبت بهوجود بیاید و شما امیدوار شوید، ولی اگر بقیه بازار تصمیم به فروش بگیرند این مثبت دوام نخواهد داشت. ترس و ناامیدی بر شما حاکم خواهد شد و بعد از دلسردی سهم را خواهید فروخت. یعنی در محلی که سرمایهگذاران حرفهای، آن را برای خرید سهم مناسب میبینند شما آن را میفروشید.
در این میان چه کسانی سود خواهند کرد؟ سرمایهگذاران حرفهای.
این سرمایهگذاران از ناامیدی و دلسردی شما استفاده میکنند و سهم را ارزان میخرند و بعد از صعود دوباره به شما خواهند فروخت.
حتی اگر شما سهمتان را در نقطه B خریده باشید یعنی جایی که بیشترین میزان ریسک وجود دارد، اگر آن را برای مدتی نگه میداشتید علاوهبر جبران ضررهایتان، سود هم میکردید. بعد از گذشت 4 ماه ضررتان جبران میشد و در ماه پنجم وارد سود میشدید.
یعنی برای این که ضرر نکنید تنها 5 ماه فرصت کافی بود.
در سرمایهگذاری پنج ماه مدت زمان بسیار کوتاهی است. حال دوباره به نمودار سهم در عکس دوم برگردید. اگر سهم را برای بیش از پنج سال نگه دارید چقدر سود خواهید کرد؟
با بررسی سهمها میبینیم که چرخه احساسات بهطور مداوم هم در کوتاهمدت و هم در بلندمدت تکرار میشود.
برخی از شرکتها هستند که ممکن است بهسرعت مثال بالا (یعنی در 5 ماه) ضررها را جبران نکنند و مدت زمان بیشتری برای جبران ضررها طول بکشد. اما اگر انتخاب شما از اول درست بوده باشد و سهمی با وضعیت بنیادی مناسب برای خرید انتخاب کرده باشید، میتوانید علاوه بر جبران ضررهایتان به سودهای خوبی در بلندمدت برسید.
روند حرکتی در سهام بیبنیاد
روند حرکتی بالا در تمامی سهمها دیده نمیشود. سهامی که تنها بهخاطر وضعیت مثبت بازار رشد زیادی کرده و بعد از آن شروع به اصلاح قیمتی کرده است. هیچ تضمینی برای بازگشت به قله قیمتی، در آن وجود ندارد.
روند تغییرات قیمتی یک سهم با وضعیت بنیادی نامناسب.
در عکس بالا روند تغییرات قیمت یک سهم را میبینید که وضعیتی بنیادی مناسبی ندارد. این سهم در اواسط سال 2012 به بالاترین میزان قیمت خود رسید و بعد از آن شروع به اصلاح قیمتی کرد. همانطور که میبینید با گذشت حدود 9 سال از آن زمان، سهم نه تنها نتوانسته به قلههای قبلی خود برسد. بلکه بهطور مرتب کفهای قیمتی جدیدی ایجاد کرده است.
در سهامی که وضعیت بنیادی مناسبی ندارند و تنها به دلیل شرایط بازار رشد کردهاند یا قبلا شرایطی داشتند که امروز آن شرایط را ندارند، برگشتن قیمت به قلههای قبلی ناممکن به نظر میآید.
اگر نمودار این سهمها را در بازه زمانی کوتاه مدت بررسی کنیم ممکن است بتوانیم چرخههای احساسی پیدا کنیم. اما احساسات و هیجانات به تنهایی باعث نمیشوند که بعد از ریزش سهم، قیمت دوباره به همان سطح قبل از ریزش بازگردد.
جمعبندی
هنگام خرید یک سهم، تنها به نمودار قیمتی آن توجه نکنید. توجه به نمودار قیمتی و تحلیل تکنیکال میتواند برای افرادی که دید بلندمدت ندارند و بهطور روزانه معامله میکنند، سودساز باشد. اگر میخواهید سرمایه خود را به بازار بیاورید حتما وضعیت بنیادی شرکت را بررسی کنید سپس با استفاده از تحلیل تکنیکال نقاط ورود و خروج مناسب را پیدا کنید. استفاده از تحلیل تکنیکال برای یافتن نقاط ورود و خروج میتواند سود شما را چندین برابر کند.
اگر سهم با وضعیت بنیادی مناسب برای خرید انتخاب کرده باشید، دیگر اصلاحها نمیتواند برای شما نگرانی ایجاد کند. چون سهم با شرایط بنیادی خوب دوباره خودش را پیدا میکند و در بلندمدت علاوه بر سودهای تقسیمی سود خوبی هم بابت اختلاف قیمت خرید و فروش به شما میدهد.
پس اگر سرمایهگذارید میتوانید یک سهم با وضعیت خوب را برای بلندمدت انتخاب کنید و از نوسانات کوتاه مدت هم نترسید.
میتوانید ویدیوهای بیشتری از تالاربورس را در آپارات (شبکه اشتراک ویدیو) و همچنین کانال یوتیوب تالاربورس مشاهده کنید.
چرخه اقتصادی به چه معناست؟
یک چرخه اقتصادی (Economic Cycle) شامل اُفتوخیزهای یک بازار (حالت انبساط و یا رشد و حالت انقباض) میباشد. فاکتورهایی مانند تولید ناخالص داخلی (Gross Domestic Product – GDP) نرخ بهره (Interest Rate) اشتغال کل (Total Employment) و میزان مصرف در جامعه (Consumer Spending) همگی میتوانند در تحلیل وضعیت کنونی اقتصاد مثمرثمر واقع شوند.
چرخه اقتصادی چگونه کار میکند؟
چهار مرحله از چرخه اقتصادی را بهعنوان چرخه کسبوکار (Business Cycle) نیز مینامند. این چهار مرحله شامل مرحلهٔ گسترش (Expansion)، قله (Peak)، جمعشوندگی (Contraction)، و نقطهٔ قعر (Trough) میباشد. در دوران گسترش اقتصاد رشدی سریع را تجربه مینمایند، نرخهای بهره پایین میباشند، میزان تولید در جامعه بالا است و تورم خود به عاملی برای رشد تبدیل میشود. پس از گذر مدت زمانی، اقتصاد ما به مرحلهٔ قله (Peak) میرسد که رشد در آن در حداکثر خود قرار دارد. در قله شاهد عدم وجود تعادل در اقتصاد هستیم که این باید تصحیح شود. این اصلاح با ورود اقتصاد به دورهای از انقباض رخ میدهد. در این دوره رشد کند شده، نرخ بیکاری افزایش مییابد، و قیمتها در بازار وارد فاز کسادی میگردند.
زمانی اقتصاد به قعر خود میرسد که تمامی موارد ذکر شده به چرخه بازار چیست؟ نقطه حداقلی رسیده و دوباره چرخه از اول تکرار شود، یعنی دوباره اقتصاد شروع به رشد کند و ویژگیهای حالت رشد را نشان دهد.
نکات کلیدی چرخه اقتصادی:
- چرخه اقتصادی اشاره به وضعیت کلی اقتصادی کشورها و یا صنایع دارد که شامل چهار مرحلهٔ دورهای میباشند.
- چرخههای اقتصادی محل تمرکز اصلی تحقیقات اقتصادی و سیاستگذاریهای اقتصادی میباشند، اما همواره در مورد موارد ایجادکنندهٔ این چرخهها بحث زیادی وجود دارد و هر یک از دانشکدههای معتبر اقتصادی، نظری متفاوت دارند.
- بررسی چرخههای اقتصادی میتواند برای کسبوکارها و سرمایهگذاران بسیار مفید باشند.
هیأت ملی تحقیقات اقتصادی (National Bureau of Economic Research – NBER) منبع اصلی تعیینکنندهٔ تاریخهای رسمی در چرخههای اقتصادی ایالات متحده آمریکا میباشد. هیأت ملی تحقیقات اقتصادی پول، چرخههای اقتصادی را از یک کفبهکف دیگر (Trough to trough) و یا از یک سقفی به سقف دیگر (Peak to Peak) با در نظر گرفتن تغییرات در تولیدات ناخالص داخلی (Gross domestic product – GDP) اندازهگیری مینماید.
از دههٔ پنجاه میلادی تا به امروز، اقتصاد ایالات متحده آمریکا شاهد چرخههای اقتصادی بهمدت تقریبی 5/5 سال بوده است. هر چند، شاهد تنوع زیادی در طول چرخه اقتصادی هستیم. این تنوع شامل چرخههای اقتصادی 18 ماهه در بین سالهای 1981 تا 1982، و چرخهٔ بسیار طولانیمدّتِ رشد اقتصادی که از سال 2009 آغاز شده و تاکنون نیز ادامه دارد میگردد. این گستردگی تنوع در چرخههای اقتصادی این افسانه را که «چرخههای اقتصادی پس از گذر مدتزمان معین از بین میروند، و یا مانند یک ریتم طبیعی و یا موجهای فیزیکی رفتار میکنند» از بین میبرد. با این وجود، بحثهایی در مورد تعیین طول این چرخهها و همچنین عوامل ایجادکنندهٔ این چرخهها وجود دارند.
مثالهایی از یک چرخه اقتصادی
مدرسه اقتصادی مانِتاریست (Monetarist School of Economics) چرخههای اقتصادی را به میزان چرخههای اعتباری (Credit Cycle) مرتبط میداند. تغییر در نرخ بهره میتواند باعث کاهش یا افزایش فعالیتهای اقتصادی گردد. این تغییر در نرخهای بهره میتواند وامها را برای کسبوکار با دولت و… ارزانتر یا گرانتر کند.
برای این که هرچه بیشتر بهپیچیدگی محاسبهٔ چرخههای کسبوکاری بیفزاییم، میتوانیم به نقطهنظر اقتصاددان مشهور و دانشآموختهٔ پیشینِ مدرسهٔ اقتصاد Monetarist، اروینگ فیشر (Irving Fisher) اشاره کنیم. نظر او در مورد چرخههای بازاری بدین شکل است: «چرخهها وجود ندارند، بلکه بازار از حالتی تعادلی (Equilibrium) به حالت عدم تعادلی (Disequilibrium) میرسد و بین این دو حالت همواره در حال نوسان میباشد، و در همین حین نیز تولیدکنندگان بهطور مداوم بیش از حد انتظار یا کمتر از حد مورد نیاز سرمایهگذاری میکنند و یا بیش از حد مورد نیاز و یا کمتر از حد مورد نیاز به تولید میپردازند و با این معاملات نوسانی، سعی در برابری با مقدار تقاضای مصرفکنندگان خود دارند.»
نکتهٔ مهم چرخه اقتصادی
مهم است که کسبوکارها و سرمایهگذاران بتوانند از اموال خود در برابر چرخههای مختلف اقتصادی محافظت نمایند، نه اینکه با این چرخهها مبارزه کنند، بلکه بتوانند از آنها جان سالم بدر برده و در صورت امکان از آنها کسب سود نمایند. نظریهٔ اقتصادی کینزی به ما میگوید تغییر در مقدار تقاضای کل، تحت تأثیر عدم ثبات ذاتی و نوسانی بودن مقدار تقاضا در بازار صورت میگیرد. بنابراین این مسائل در شکلگیری چرخههای اقتصادی دخیل میباشد. زمانی که به هر دلیلی، احساسات سرمایهگذار نسبت به کسبوکاری منفی شده و مقدار سرمایهگذاری در آنها کم میشود، یک کساد در روند اقتصادی میتواند مشاهده شود.
هرچه در جامعه خرجها کمتر شود مقدار تقاضا نیز کمتر میگردد، که این خود موجب میشود که کسبوکارها کارگرانِ خود را از کار برکنار کرده و حتی تعدادی از خطوط تولید خود را از کار بیندازند. کارگران بیکار نیز بر جمعیت افرادی که تقاضای پایینی دارند میافزاید و بدین ترتیب کل اقتصاد به حالتی رکودی فرو میرود. در این حالت شاهد خواهیم بود که هیچ ارگان دولتی نیز راهحلی برای تغییر در این شرایط اقتصادی ندارد، و بنا بر نظریهٔ اقتصادی کینزی (Keynesian Theory) اقتصاد وارد حالت رکودی (Recession) میگردد.
اقتصاددانان اتریشی بر این باور هستند که مقدار اعتبار و نرخ بهره توسط بانک مرکزی میتواند موجب ایجاد عدم ثبات و انحراف در ساختار ارتباطی بین صنایع و کسبوکارها شود که تمامی اینها باید در یک دورهٔ رکود اقتصادی اصلاح شوند. هر زمانی که بانکهای مرکزی نرخ بهره را پایینتر از سطح مورد انتظار جامعه بیاورند، سرمایهگذاریها دوباره به سمت کسبوکارها برمیگردند و نرخ تولید بالا میرود. در این حالت، بسیاری از کسبوکارها از این نرخ بهرهٔ پایین استفاده خوبی میبرند. در همین زمان نیز، مقداری نقدینگی ذخیره شده مورد نیاز است تا مبلغ پول مورد نیاز این سرمایهگذاریها که با نرخ بهرهٔ پایین مصنوعی انجام شدند را تأمین نمایند. در نهایت، افزایش میزان سرمایهگذاریهای ناپایدار باعث وقوع تعدادی از شکستهای کسبوکاری میگردند در این حالت قیمت کالاها پایینتر آمده و یک روند نزولی در اقتصاد شروع میشود.
موارد مهمی که باید آنها را مدنظر داشته باشیم
دولتها و مراکز مالی اصلی و بزرگ از ابزارهای مختلفی برای بررسی اثرات تغییرات چرخههای اقتصادی استفاده مینمایند. یکی از این ابزارها که در دست دولت میباشد، سیاستهای مالی (Fiscal Policies) است. برای به پایان رساندن یک دورهٔ رکودی در یک کشور، دولت میتواند از سیاستهای مالی انبساطی (expansionary fiscal policy) استفاده نماید. این سیاست باعث ایجاد کسری بودجه در کشور میگردد. در حالت عکس، دولتها میتوانند از سیاستهای مالی انقباضی (contractionary fiscal policy) جهت جلوگیری از رشد بیشازحد و انفجاری بازار استفاده نمایند، در این حالت نرخ مالیات بالا رفته و شاهد مازاد بودجه (Budget Surplus) خواهیم بود. همچنین شایان ذکر است که در این حالت مقدار کل مخارج (Aggregate Spending) در بازار کاهش مییابند. بانکهای مرکزی سعی در اعمال سیاستهای کلی برای کمک به مدیریت و کنترل چرخهای اقتصادی دارند.
زمانی که چرخه در حالت نزولی خود قرار میگیرد، بانک مرکزی میتواند نرخهای بهره را پایینتر آورده و یا از سیاستهای پولی انبساطی برای افزایش مخارج و سرمایهگذاریها در بازار استفاده نماید. در دوران صعودی و گسترش بازار، بانکهای مرکزی میتوانند از سیاستهای مالی استفاده نمایند که نرخهای بهره را در طی آنها افزایش داده و باعث کاهش جریان نقدینگی در اقتصاد میگردند و بدین ترتیب فشار تورمی در بازار کاهش مییابد و حالت اصلاحی برای بازار بهوجود میآید. در دوران رشد اقتصادی، سرمایهگذاران به دنبال سرمایهگذاری در شرکتهای فعال در زمینه تکنولوژی، کالاهای اساسی و انرژیهای پایه میباشند. در دوران رکودی بازار، سرمایهگذاران به دنبال سرمایهگذاری در شرکتهایی میباشند که در دوران رکودی رشد مییابند، مانند شرکتهای تأمینکنندهٔ آب برق و گاز، شرکتهای مالی و شرکتهای فعال در حوزه سلامتی.
برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد اصلاح قیمت میتوانید از مطلب آموزشی «اصلاح قیمت در تحلیل تکنیکال چیست؟» دیدن نمایید.
رابط کسبوکار در چرخه اقتصادی
کسبوکارها میتوانند رابط بین عملکردشان و چرخههای کسبوکاری طی زمان را در نظر گرفته و استراتژیهایی برای محافظت از خود در دوران رکودی بازار، و قراردادن خود در حالت کسب حداکثر سود در دوران صعودی بازار قرار دهند. برای مثال، اگر کسبوکار شما، چرخهٔ کسبوکاری بهمانند چرخه اقتصادی کل را طی میکند، علامتهای هشداردهنده یک رکود اقتصادی قریبالوقوع بهشما این سیگنال را میدهد که در حال حاضر، زمان مناسبی برای توسعهٔ کسبوکارتان نیست و بهتر است که در این دوران بهجای توسعهٔ کسبوکاری، یک ذخیره نقدی برای دورانِ سختِ پیشِ رویتان آماده سازید.
تیم تحریریه دیجی کوینر
این مقاله به کوشش هیئت تحریریه دیجی کوینر تولید شده است. تک تک ما امیدواریم که با تلاش خود، تاثیری هر چند کوچک در آگاه سازی فعالان حوزه رمز ارزها و بازارهای مالی داشته باشیم.
روانشناسی چرخه های بازار چیست؟
روانشناسی بازار ایده ای است که جنبش های بازار وضعیت احساسی شرکت کنندگان را منعکس می کند (یا تحت تأثیر آنها قرار می گیرد). این یکی از مباحث اصلی اقتصاد رفتاری است و یک رشته میان رشته ای است که عوامل مختلفی را که قبل از تصمیم گیری اقتصادی است بررسی می کند.
بسیاری معتقدند که احساسات، نیروی محرکه اصلی تغییر در بازارهای مالی هستند. این احساس عمومی ناپایدار سرمایه گذار همان چیزی است که چرخه های به اصطلاح روانشناختی بازار را ایجاد می کند.
به طور خلاصه احساسات در بازار همان احساس عمومی است که سرمایه گذاران و معامله گران هنگام تحرک در قیمت دارایی احساس می کنند. هنگامی که روحیه قیمت های مثبت بازار و افزایش مداوم گفت که روند صعودی وجود دارد (که اغلب به عنوان بازار صعودی یا بازار بول شناخته می شود). برعکس ، این بازار نزولی یا Bear Market نامیده می شود که در صورت کاهش مداوم قیمت ها وجود دارد.
بنابراین احساسات متشکل از نظرات و احساسات فردی همه تجار و سرمایه گذاران در بازارهای مالی است. روش دیگر برای بررسی آن ، میانگین احساس عمومی فعالان بازار است.
اما مانند هر گروه ، هیچ نظر واحدی کاملاً مسلط نیست. براساس نظریه های روانشناسی بازار چرخه بازار چیست؟ چرخه بازار چیست؟ ، قیمت یک دارایی در پاسخ به احساسات کلی بازار دائماً تغییر می کند و این چیزی است که هم موثر و هم حیاتی است. در غیر این صورت انجام یک معامله موفق دشوار خواهد بود.
در عمل ، هنگامی که بازار در حال افزایش است و روند کلی صعودی است ، احتمالاً به دلیل بهبود نگرش و اعتماد به نفس در میان معامله گران است. احساس مثبت بازار منجر به افزایش تقاضا و کاهش عرضه می شود. از طرف دیگر ، افزایش تقاضا ممکن است به موقعیت قوی تری منجر شود. به همین ترتیب ، روند نزولی قوی تمایل به ایجاد احساسات منفی دارد که تقاضا را کاهش می دهد و عرضه موجود را افزایش می دهد.
احساسات در دوره های بازار چگونه تغییر می کنند؟
همه بازارها چرخه های انبساط و انقباض را طی می کنند ، وقتی بازار در یک مرحله انبساط قرار دارد (بازار گاو نر) ، هم خوش بینی ، هم ایمان و هم حرص وجود دارد. معمولاً این عواطف اصلی هستند که منجر به فعالیت شدید خرید می شوند.
همچنین مشاهده نوعی اثر چرخه ای یا بازگشتی در دوره های بازار بسیار معمول است. به عنوان مثال ، با افزایش قیمت ها ، احساسات مثبت تر می شوند ، که منجر به افزایش احساسات نیز می شود ، که در نهایت بازار را به سمت بالاتر سوق می دهد.
بعضی اوقات احساس شدید حرص و طمع و اعتقاد بازار را به گونه ای فرا می گیرد که می تواند حباب مالی ایجاد کند. در چنین سناریویی بسیاری از سرمایه گذاران غیر منطقی می شوند و ارزش واقعی خود را از دست می دهند و دارایی را خریداری می کنند فقط به این دلیل که معتقدند روند صعودی بازار ادامه خواهد داشت.
آنها به امید کسب سود ، حرص و انرژی بیشتری پیدا می کنند. همانطور که قیمت به سمت بالا می رود ، بالاترین سطح دارایی ایجاد می شود. به طور کلی ، این بالاترین نقطه ریسک مالی محسوب می شود.
در برخی موارد ، بازار برای مدتی حرکت وری را می بیند زیرا دارایی ها به تدریج در حال فروش هستند. این مرحله به عنوان مرحله توزیع نیز شناخته می شود. اما برخی از چرخه های بازار مرحله توزیع روشنی ندارند و روند نزولی به زودی پس از رسیدن به اوج شروع می شود.
بازار خرسی
وقتی بازار برعکس می شود ، یک حالت شاد می تواند به سرعت به خود ارضا شدن تبدیل شود. بسیاری از معامله گران از باور روند صعودی امتناع می ورزند. با ادامه کاهش قیمت ها ، احساسات بازار به سرعت به سمت منفی حرکت می کند و اغلب احساس اضطراب ، انکار و وحشت دارد.
در این زمینه ، ما ممکن است اضطراب را لحظه ای توصیف کنیم که سرمایه گذاران شروع به سال می کنند که چرا قیمت کاهش یافته است که به زودی منجر به شروع مرحله انکار می شود. منکر با احساس عدم تأیید مشخص می شود. بسیاری از سرمایه گذاران اصرار دارند که موقعیت های از دست رفته خود را حفظ کنند ، زیرا “برای فروش خیلی دیر است” یا اینکه آنها می خواهند باور کنند که “بازار به زودی باز خواهد گشت.”
اما فروش با کاهش بیشتر قیمت ها نیز افزایش می یابد. با رسیدن به این مرحله ، ترس و وحشت غالباً منجر به چیزی می شود که تسلیم بازار نامیده می شود (وقتی دارندگان دارایی از دارایی های خود صرف نظر می کنند و آنها را به پایین پایین محلی می فروشند).
در نهایت روند نزولی با کاهش نوسان و ثبات بازار متوقف می شود. قبل از اینکه احساس امیدواری و خوش بینی دوباره تسلط یابد ، بازار معمولاً یک طرف می رود. این دوره جانبی به عنوان مرحله تجمع شناخته می شود.
سرمایه گذاران چگونه از روانشناسی بازار استفاده می کنند؟
با فرض صحیح بودن نظریه روانشناسی بازار ، درک آن ممکن است به معامله گر کمک کند تا در زمان مناسب تری وارد معاملات شود. رفتار عمومی بازار معکوس است: لحظه بالاترین فرصت مالی (برای خریدار) معمولاً زمانی اتفاق می افتد که اکثر مردم ناامید شده و بازار در وضعیت بسیار پایینی قرار دارد. در مقابل ، لحظه بالاترین ریسک مالی اغلب هنگامی رخ می دهد که اکثر فعالان بازار از خوشحالی و اعتماد به نفس بیش از حد برخوردار باشند.
بنابراین ، برخی از معامله گران و سرمایه گذاران سعی می کنند احساسی را که بر بازار مسلط است بخوانند تا مراحل مختلف چرخه های روانشناختی آن را شناسایی کنند. در حالت ایده آل ، آنها از این اطلاعات برای خرید در هنگام وحشت (قیمت های پایین) و فروش در هنگام وجود حرص و طمع (قیمت های بالا) استفاده می کنند. با این حال ، در عمل ، شناخت این نکات ایده آل به ندرت کار ساده ای است. ممکن است آنچه که به نظر می رسد پایین محلی ( پشتیبانی ) نتواند حفظ شود منجر به پایین آمدن سطح شود.
تحلیل تکنیکی و روانشناسی بازار
به راحتی می توان چرخه های بازار گذشته را بررسی کرد و دید که روانشناسی به طور کلی چگونه تغییر کرده است زیرا تجزیه و تحلیل داده های گذشته مشخص می کند که چه اقداماتی و تصمیماتی می توانند بیشترین سود را داشته باشند.
با این حال ، درک چگونگی تغییر بازار به یک باره بسیار دشوار است و حتی پیش بینی آینده نیز دشوارتر است. بسیاری از سرمایه گذاران با استفاده از تجزیه و تحلیل فنی (TA) سعی می کنند پیش بینی کنند که بازار در دوره بعدی به کجا می رود.
یعنی ممکن است بگوییم شاخص های تجزیه و تحلیل فنی ابزاری هستند که می توانند هنگام تلاش برای ارزیابی وضعیت روانی بازار مورد استفاده قرار گیرند. به عنوان مثال ، شاخص قدرت نسبی (RSI) ممکن است نشان دهد که یک دارایی به دلیل احساس مثبت مثبت در بازار (به عنوان مثال طمع بیش از حد) ، بیش از حد خریداری شده است.
شاخص MACD نمونه دیگری از شاخص هایی است که می تواند برای شناسایی مراحل مختلف روانشناختی چرخه بازار استفاده شود. به طور خلاصه ، رابطه بین خطوط آن ممکن است نشانگر زمانی باشد که حرکت بازار در حال تغییر است (به عنوان مثال قدرت خرید ضعیف می شود).
بازار بیت کوین در سال 2017 نمونه بارزی از چگونگی تأثیر روانشناسی بازار بر قیمت ها و بالعکس است. از ژانویه تا دسامبر ، قیمت بیت کوین از نزدیک به 900 دلار به بالاترین قیمت خود در 20 هزار دلار رسید. در هنگام افزایش قیمت ، احساسات بازار بیشتر و مثبت تر می شد. هزاران سرمایه گذار جدید در بازار شرکت کردند و از بازار گاو نر یا به اصطلاح FOMO هیجان زده شدند . خوش بینی و حرص بیش از حد به سرعت قیمت ها را بالاتر برد.
تغییر روند در اواخر سال 2017 و اوایل سال 2018 آغاز شد. اصلاح زیر بسیاری از تازه واردین بازار را با ضررهای قابل توجه روبرو کرد. حتی وقتی روند نزولی قبلاً ثابت شده بود ، اعتماد به نفس و خود راضی بودن کاذب باعث شد که بسیاری از مردم بر HODLing اصرار کنند.
بعد از چند ماه احساس بازار چنان منفی شد که اعتماد سرمایه گذاران به کمترین حد خود رسید. FUD (ترس و شک) و وحشت بسیاری از کسانی که در نزدیکی بالای به فروش نزدیک به پایین خریداری باعث آنها ضرر و زیان بزرگ ایجاد می شود. برخی از افراد از بیت کوین ناامید شدند حتی اگر این فناوری یکی بود. در واقع ، به طور مداوم در حال بهبود است.
سوگیری شناختی از الگوی تفکر رایج است که اغلب منجر به تصمیم گیری غیر منطقی افراد می شود. این الگوها می تواند هم بر معامله گران منفرد و هم بر روی بازار تأثیر بگذارد. برخی از نمونه های متداول عبارتند از:
تمایل به تخمین بیش از حد اطلاعاتی که باورهای ما را تأیید می کند در حالی که تمام اطلاعات مغایر با آنها را نادیده می گیریم یا رد می کنیم. به عنوان مثال ، سرمایه گذاران بازار گاو نر ممکن است بیشتر روی اخبار مثبت متمرکز شوند و اخبار منفی یا نشانه های معکوس شدن جهت بازار را نادیده بگیرند.
تمایل رایج انسانها به ترس از ضرر بیش از آنکه از سود برخوردار شوند حتی اگر سود آن برابر یا بیشتر از ضرر باشد. به عبارت دیگر ، درد از دست دادن معمولاً بیشتر از لذت بردن از درد است. این ممکن است باعث شود تاجر در دوره های تسلیم بازار فرصت های خوب را از دست ندهد یا وحشت کند.
افراد تمایل دارند برای چیزهایی که در اختیار دارند صرفاً به دلیل داشتن آن ارزش قائل شوند. به عنوان مثال ، یک سرمایه گذار که کیسه ارز رمزنگاری شده دارد ، احتمالاً باور دارد که ارزش او بیش از این نیست که دارنده ارز رمزپایه باشد.
نتیجه گری:
اکثر تاجران و سرمایه گذاران اتفاق نظر دارند که روانشناسی بر قیمت ها و چرخه های بازار تأثیر دارد. گرچه چرخه های بازار روانشناختی به خوبی شناخته شده اند ، اما کنار آمدن با آنها همیشه آسان نیست. از هجوم لاله های هلندی در قرن شانزدهم تا حباب dot-com در دهه 1990. حتی معامله گران ماهر نیز تلاش کردند موقعیت خود را از احساس عمومی بازار جدا کنند. سرمایه گذاران با کار دشواری روبرو هستند که نه تنها روانشناسی بازار بلکه روانشناسی خود و چگونگی تأثیر این امر بر روند تصمیم گیری را نیز درک می کنند.
مفهوم و تسلط به چرخه های بازار
قیمت بر اساس الگو های تکرار شونده پیشروی می کند و گذشته را دوباره تکرار می کند.اما فقط 4 نوع چرخه بازار رفتاری دارد.
- اسپایک (Spike)
- کانال (Channel)
- تریدینگ رنج (Trading Range)
- الگوی وی (V patern)
مفهوم و تسلط به چرخه بازار
1_ مرحله اسپایک (Spike) :
- به حرکت سریع و با مومنتوم بالای قیمت در یک جهت با کندل های بزرگ و یا کاملا همرنگ اسپایک گفته می شود.
- اسپایک زمانی رخ می دهد که قیمت به هر دلیلی با عرضه و تقاضای بالایی رو به رو می شود و یک طرف از معامله گران بر طرف دیگر با حجم ورودی بالا غلبه می کند.
- در حرکت اسپایک قیمت بیشتر از توان حرکتی خود حرکت میکند و ما باید در جهت کندل های اسپایک وارد معامله شویم و معامله خلاف آن انجام ندهیم.
- معمولا حرکت اسپایک سود خوبی را به ما میدهد و برعکس، اگر بدون استاپ لاس (SL) معامله نماییم ضرر بسیاری را به ما متحمل می کند.
- اسپایک ها بر اساس فرکتالی بودن بازار از تایم 1 ثانیه الی سالانه امکان وقوع دارد.
- اسپایک ها عامل اصلی ایجاد گپ در بازار ها هستند.
- اخبار مهم معمولا ایجاد اسپایک می کنند.
- معمولا حجم معاملات بسیار بالا می رود.
- معمولا اسپایک در تایم کمی رخ می دهد.
از کجا بفهمیم به انتهای اسپایک رسیده ایم ؟
ابتدا باید تایم فریم حرکت اسپایک را تشخیص دهیم سپس باید عامل ایجاد کننده آن را بدانیم
- اگر عامل آن خبر باشد قیمت تا تخلیه شدن هیجان و از بین رفتن اثر آن پیش روی میکند. گاهی این اثر پایان می یابد اما به این دلیل که اخبار خاصی بوده است روند بلند مدتی قیمت تغییر می کند.
- اگر عامل آن برتری فروشندگان (seller) و یا خریداران (buyers) باشد قیمت تا پیووت های اصلی و نقاط مهم پیشروی میکند. دلیل این اتفاق دیدگاه عمومی می باشد. وقتی کسی وارد معامله می شود حد ضرر و حد سودی برای خود انتخاب نموده، در حرکت اسپایک معمولا گره های ریز و به خصوص گره هایی که در تایم پایین تر هستند به راحتی اینگولف می شود اما چون حد سود و حد ضرر وجود دارد، در نقطه ای که اکثر معامله گران آنجا را می بینند، قیمت مومنتوم خود را از دست می دهد.
- وقتی قیمت از موینگ 20 (متعلق به تایم فریم حرکت) فاصله زیادی می گیرد معمولا بعد از وقوع کندل داجی و یا پین بار تا موینگ و یا FL اصلاح خواهد داشت؛ که ما پیشنهاد میکنیم در این حرکت وارد پوزیشنی نشوید زیرا فعلا بازار احتمال ادامه روند را دارد.
- یکی از نشانه های کم شدن قدرت اسپایک وقوع کندل های ضعف و کندل پولبک می باشد.
اکنون به حرکت بعد از اسپایک میرسیم: وقتی قیمت در حرکت اسپایک به سطح مهمی میرسد، باید ببینیم آیا آن سطح را اینگولف کرده است و یا خیر؟ در هردو صورت ما با 5 نوع الگو سر و کار خواهیم داشت که به اسم الگو های so4 شناخته می شود(تلفیقی از 3 نوع چرخه اسپایک،تریدینگ رنج و کانال می باشد). که در مقاله ای دیگر به معرفی این الگو ها می پردازیم.
کانال (Channel) :
معمولا بعد از اولین اصلاح اسپایک وارد فاز کانال می شویم. دلیل این اتفاق این است که قیمت هنوز در حال تلاش برای رسیدن به سطح مهم می باشد یا با اسپایک به سطح مهم برخورد کرده است و سپس کانال نزولی ساخته است.
به الگو هایی که بعد از اسپایک رخ می دهند(3drive، پرچم، اندینگ دیاگونال،انوع مثلث و . ) نیز کانال گفته می شود
کانال دارای سه جز اصلی می باشد:
- پیوت رالی: همان اسپایک یا روند پر قدرت اولیه می باشد
- پیووت تصویه: حرکتی است که به گره فرعی بیسی که در گذشته وجود دارد برخورد می کند
- پیووت اصلی : حرکتی که قیمت را به بیس اصلی می رساند
کانال ها صعودی و نزولی به دنبال افزایش شیب و بریک اوت هستند تا زمانی که به یک محدوده حمایتی و مقاومتی مهم برسند.
نحوه ترید در کانال ها:
ابتدا باید ببینیم که قیمت در حرکت اسپایک آیا سطح مهمی (در همان تایم فریم) را اینگولف نموده و به دنبال آن ایجاد کانال نموده است و یا اسپایک سطح مهمی را اینگولف نکرده است و کانال ایجاد شده قصد رسید به آن سطح را دارد.
در صورتی که اسپایک سطح مهمی را اینگولف نموده باشد،تماما در جهت اسپایک وارد معامله می شویم.اگر اینگولف نکرده باشد معمولا قیمت در قالب کانال، در جهت حرکت اسپایک حرکت می کند تا به سطح مهم برسد، بعد از رسیدن و تاچ هدف،وارد فاز مخالف خواهد می شود. در این صورت هدف لگ شروع پیووت تصویه می باشد.
تریدینگ رنج (Trading Range) :
معمولا بعد از اسپایک و کانال، تریدینگ رنج رخ می دهد.
اکستند شدن (گسترده شدن) کانال ها یکی از آلارم های ورود به تریدینگ رنج ها می باشد.
در تریدینگ رنج ها باید از استراتژی BLSH استفاده نماییم.
تریدینگ رنج ها معمولا در سطوح مهم رخ می دهند: برای مثال وقتی به خط روند روزانه برسیم، احتمال ایجاد تریدینگ رنج در تایم فریم پایین تر بسیار بالا می باشد.
الگوی V:
این الگو بعد از وقوع اسپایک (معمولا در تایم های پایین) رخ می دهد و دقیقا به اندازه اسپایک، در جهت مخالف اسپایک حرکت میکند.
اگر چند تایم از تایمی که الگوی V در آن تشکیل شده است بالاتر برویم، شاهد یک کندل دارای شدوی بلند خواهیم بود.
هنگام اتمام این الگو (در منشاء حرکتی اسپایک به اتمام می رسد) بازار برای مدتی (وابسته به تایم فریم اتفاق) تبدیل به تریدینگ رنج کوتاه می شود
در تصویر زیر شاهد یک رویه اسپایک ( SP) کانال (CH) تریدینگ رنج ( TR) هستیم
این 4 چرخه برای همیشه در بازار تکرار می شوند و بازار روندی غیر از این 3 ندارد. پس ما ابتدا باید این 3 رویه را به خوبی درک نماییم تا بتوانیم تریدر ماهری شویم
چرخه بازاریابی
چرخه بازاریابی Marketing cycle کل فرایندی است که یک لید (سرنخ) پیش از خرید طی میکند تا به تصمیمگیری خرید برسد. چرخه بازاریابی فرایندی است که در آن شرکت برای مشتری ارزش ایجاد کرده و رابطه مستحکمی با او برقرار میکند تا بتواند از مشتری ارزش دریافت کند.
مفهوم بازار Market عنصری کانونی در مباحث چرخه بازاریابی و مدیریت بازاریابی قرار دارد. از دیدگاه فیلیپ کاتلر بازاریابی عبارت است از فعالیتی انسانی در جهت ارضای نیازها و خواستهها از طریق فرایند مبادله. موضوع مبادله بطور طبیعی به بازار منتهی میشود. تعریف بازار عبارت است از محلی برای مبادلات بالقوه. اندازه بازار به تعداد افرادی بستگی دارد که به محصول به معنی عام علاقهمند هستند و حاضرند منابع لازم را برای بدست آوردن محصول مبادله کنند. هرگاه امکان بالقوه برای داد و ستد موجود باشد، بازار نیز وجود دارد.
گاهی مفهوم بازار، مبادله منابع یا دادوستدهایی است که الزاماً با پول سروکار ندارند. برای مثال در بازاریابی سیاسی، داوطلب نمایندگی مجلس قولها و وعدههایی برای رسیدگی به اوضاع اجتماعی و اقتصادی حوزه خود به رایدهندگان میدهد تا در مقابل به او رای دهند. تعریف و مفهوم بازار سرانجام ما را به مفهوم بازاریابی میرساند. بازاریابی به معنای کارکردن با بازار است. یعنی تلاش در جهت از قوه به فعل در آوردن مبادلات برای ارضای نیازها و خواستههای بشر. در این مطالعه مفهوم چرخه بازاریابی : نیاز، خواسته، مبادله بیان شده است.
چرخه بازاریابی: نیاز، خواسته، محصول، مبادله
در تعاریف کلاسیک، بازاریابی بعنوان فعالیتی انسانی جهت اراضاء نیازها و خواستهها از طریق فرایند مبادله محصولات تعریف شده است. منشاء و رکن اساسی نظام بازاریابی نیاز است. در رابطه با بازاریابی، مفاهیم اولیهای وجود دارند که اساس علم بازاریابی و مدیریت بازار را شکل میدهند. این عوامل به شرح زیر هستند:
نیازها : احساس فیزیولوژی انسانها است که بیان کننده حالت محرومیت و یا کمبود احساس شده است. نیاز شخص را وادار به تکاپو میکند و او را در جهت برطرف کردن کمبودهایش وا میدارد؛ مثل نیاز به غذا، آب، هوا، لباس، شغل، پناهگاه، آسایش، آموزش و غیره.
خواستهها : شکل برآورده کردن نیازها است که این تفاوت بنا برعادات، فرهنگ، سلیقه و ذائقه و یا شرایط زمان و مکان متفاوت است. مثل رفع گرسنگی با یک تکه نان خشک و یا با سرو سرویس هر دو میسر است یا نیاز شغلی هم به شکل نجاری و هم به شکل پزشکی میسر است.
محصول : زائده نیازها و خواستههای بشر است و شامل چیزهای ملموس و مشهود (کالا) غیرملموس اما مشهود(خدمت) و غیرملموس و غیرمشهود(ایده) میباشد و میتواند به شکل بی نهایت برای بشر تعریف گردد .
مبادله : بشر دارای نیازها و خواستههای متعددی است و محصولاتی بالفعل و یا بالقوه وجود برای ارضاء آنها وجود دارند. اما این برای ایجاد عمل بازاریابی کافی نیست. بازاریابی از زمانی آغاز میشود که فرد تصمیم میگیرد نیازها و خواسته هایش را طریق مبادله ارضاء کند.
بازار و چرخه بازاریابی
موضوع مبادله به طور طبیعی به ایجاد بازار منتج میگردد. بازار محلی است برای انجام مبادلات. در واقع، اگر حتی محصولی بسیار خاص و یا ناشناختهای وجود داشته باشد که بطور بالقوه یک نفر مشتری هم وجود داشته باشد باز هم بازار ایجاد میگردد. بازاریابی به معنای کار کردن با بازار است، یعنی تلاش در جهت از قوه به فعل درآوردن مبادلات برای ارضاء نیازها و خواستههای بشر. بازاریابها باید همواره به دنبال آن باشند که بررسی کنند که به چه صورتی میتوانند بهتر، بیشتر، برتر، سریعتر، دقیقتر و در نهایت با کیفیت متناسب، به مردم، کالا، توام با خدمت ارایه نمایند. بنابراین فرایندی که ما را به بازاریابی میرساند میتواند به شرح ذیل باشد:
شرایط کسبوکار امروز نسبت به گذشته بسیار متفاوت شده است. دیگر نمی توان در کنج اتاق مدیریت و پشت درهای بسته نشست و با تشکیل جلسه برای آینده شرکت تصمیمگیری کرد. اهم تغییرات ایجاد شده در بازارهای عصر جدید را میتوان به صورت زیر خلاصه نمود.
بازار ارتباط مشتریان و فروشندگان
بازار عبارت است از گروهی از خریداران واقعی و بالقوه یک محصول. این خریداران دارای نیاز یا خواسته مشترکی هستند که میتوان از طریق داد و ستد آنها را برآورده ساخت. بنابراین اندازه یا بزرگی بازار به تعداد کسانی که نیازهای خود را اعلام کنند و منابع لازم برای انجام داد و ستد و میزان آمادگی صاحبان این منابع برای انجام دادن.
نیازها و خواستهها
منشا و رکن اساسی نظام بازاریابی، نیازها و خواستههای انسان است. منشا و رکن اساسی نظام بازاریابی، نیاز و خواستههای انسان است. محصول زاییده نیاز بشر است، هر چیزی را که خدمتی ارائه دهد یا نیازی را برآورده سازد میتوان محصول قلمداد کرد که شامل افراد، مکان ها، سازمان ها، خدمات و عقاید است. به عبارت دیگر محصول عبارت است از چیزی که قادر به ارضای یک خواسته باشد. نیاز بیان کننده ی حالت محرومیت احساس شده در فرد است. محصولات به هر اندازه که خواستههای فرد را برآورده کنند، دارای ارزش هستند. خواسته در بازاریابی، شکل برآورده ساختن نیازهاست و تقاضا توانایی رفع خواسته است.
اگر نیاز و خواستهای در بشریت وجود نداشته باشد، مسلما محصولی نیز به وجود نخواهد آمد. محصول هر چیزی است که بتواند خواستهای را ارضا کند. درک بین خواستهها و نیازهای مشتری، کلید اصلی موفقیت در کسبوکار است. اغلب آنچه مشتری میخواهد با آنچه که بدان نیاز دارد متفاوت است. به عنوان صاحب یک کسبوکار وظیفه شما این است که به مشتریانتان چیزی را که میخواهند بدهید، همچنین شما باید به آنها کمک کنید تا درک کنند که به چه چیزی نیاز دارند. با این حال، مسئولیت شما متقاعد کردن مشتریان برای به دست آوردن چیزی است که آنها نیاز دارند.
مبادله
توجه به این حقیقت که بشر دارای نیازها و خواسته هایی است و محصولاتی دارند که قادر به ارضای آنها هستند، در تعریف بازاریابی الزامی است، اما کافی نیست. بازاریابی از زمانی آغاز میشود که فرد تصمیم میگیرد نیازها و خواسته هایش را از طریقی خاص که مبادله مینامیم، ارضا کند. مبادله یکی از چهار انتخاب گوناگونی است که فرد برای ارضای نیازهای خود از آن استفاده میکند. اقدام به مبادله بستگی به این دارد که هر دو طرف بتوانند با این عمل، وضع خود را بهبود بخشند، یا دست کم وضعشان بدتر نشود. این حالتی است که به آن فرایند ارزش زا میگویند؛ یعنی مبادله آزاد به طور طبیعی باعث افزایش ارزش محسوس برای هر دو طرف میشود.
۱) دو طرف وجود داشته باشند،
۲)هر طرف چیز با ارزشی برای طرف دیگر داشته باشد،
۳) هر طرف مجاز به پذیرش یا رد پیشنهاد طرف دیگر باشد.
اگر این شرایط موجود باشد، امکان مبادله نیز وجود خواهد داشت.
اقدام به مبادله بستگی به این دارد که هر دو طرف بتوانند با این عمل، وضع خود را بهبود بخشند، یا دست کم وضعشان بدتر نشود. این حالتی است که به آن «فرایند ارزش زا» میگویند، یعنی مبادله آزاد به طور طبیعی باعث افزایش ارزش محسوس برای هر دو طرف میشود.
خلاصه و جمعبندی
نیاز انسانی یکی از اساسی ترین مفاهیمی است که در چرخه بازاریابی مورد توجه قرار میگیرد. نیاز انسان چیزی است که احساس میکند از آن محروم مانده است. نیازهای انسانی متعدد و پیچیده اند. آنها عبارت اند از نیاز فیزیکی در رابطه با خوراک، پوشاک، وسایل گرمازا و امینی و نیازهای اجتماعی مانند احساس تعلق و دلبستگی عاطفی. خواست، گونهای از نیاز انسانی است که در اثر فرهنگ و شخصیت فردی شکل میگیرد. خواست را بر اساس چیزهایی که نیاز انسان را برآورده میسازند، بیان مینمایند. خواست مردم تقریباَ نامحدود ولی منابع محدود است. بنابراین آنها با توجه به مقدا پولی که دارند محصولاتی را ناتخاب میکنند که دارای بیشترین ارزش باشدو به بهترین نحو ممکن نیازهای آنها را برآورده سازد.
براساس مفهوم چرخه بازاریابی اگر خواست پشتوانه قدرت خرید داشته باشد به صورت تقاضا در خواهد آمد. مصرفکنندگان محصول را به عنوان مجموعهای از امتیازات میپندارند و محصولاتی را انتخاب میکنند که در ازای پولی که میدهند بهترین باشد. شرکتهای برجسته بازاریابی همواره درصدد شناخت نیازها، خواستها و تقاضاهای مشتریان خود میباشند. اگر شرکتی بتواند به نیازها و خواستها و تقاضاهای مشتریان پی ببرد در واقع برای طرحریزی استراتژیهای بازاریابی به دادههای مهمی دست یافته است.
منبع: چرخه بازاریابی : نیاز، خواسته، مبادله اقتباس از کتاب اصول بازاریابی کاتلر
دیدگاه شما